همزاد

~~دست نوشته های یک همزاد ~~

همزاد

~~دست نوشته های یک همزاد ~~

جریمه

گاهی برای پرش های بلند باید پا پس گذاشت و گاهی برای ماندن باید رفت ، حتی کوتاه .

وقتی نمی شود حریف این دل بی سرو پا شد باید تنبیهش کرد،باید به صلابه اش کشید. کمی که در زندان تنهایی بماند شاید ، شاید آدم شود.

باید بفهمد که دنیا هرکی به هرکی است. یکی به یکی که نیست.فقط من و فقط او معنا ندارد. همه چیز شده کمی من در برابر کمی او. باید بفهمد اینهمه من در برابر این ناچیز یا حتی اینهمه از دیگری، چقدر جرم سنگینی است.

این دل حتی اگر جنونش هم ثابت شود نمی شود از گناهش گذشت.

اینجا تنها دادگاهیست که مجنون بودن خود گناه است چه رسد به مجنون گناهکار بودن.

اینجا مجنون تبرئه نمی شود.

این دل تا می تواند نباید دیوانگی کند.تا می تواند نباید پابند کسی شود . این درست همان چیزی است که در دادگاه می شود جرم او.

فعلا کمی در زندان تنهایی باید آب خنک بخورد و فراموشی تمرین کند، باید در این مدت خست را یاد بگیرد و به این راحتی وابسته نشود به احدی.

هروقت تمام دیوارهای زندان از جمله « دیگر عاشق نمی شوم » پر شد و این سر مشق را تبدیل به سیاه مشق کرد، آزاد خواهد شد. 

گناهکار؛ فعلا تنهایی را تمرین کن.

ادعا

 

نه هر آنکس که بکوبد به سرو سینه ی خود 

درک کردست غم یاور دیرینه ی خود 

آنکه پا در ره منزلگه لیلی بگذاشت 

بشکست اول ره سایه و آیینه ی خود