همزاد

~~دست نوشته های یک همزاد ~~

همزاد

~~دست نوشته های یک همزاد ~~

امشب من...! ! !

هیچکس ویرانیم را حس نکرد 

وسعت تنهاییم را حس نکرد 

در میان خنده های تلخ من 

گریه ی پنهانیم را حس نکرد 

در هجوم لحظه های بی کسی 

درد بی کس ماندنم را حس نکرد 

آن که با آغاز من مانوس بود 

لحظه ی پایانیم را حس نکرد 

  

این روزا خیلی احساس تنهایی و دلتنگی می کنم... 

 این روزا خیلی استرس دارم... 

 این روزا کلافه ام به خاطر درسام... 

 این روزا یه بغضی هست تو صدام که خودشو به شکل خنده های کودکانه نشون می ده...  

 این روزا با اینکه آدمای زیادی دور و برم هستن ولی بازم احساس تنهایی عجیبی دارم... 

  این روزا یه چیزی رو وجدانم سنگینی می کنه... 

 اونقدرا که به نظر میاد دختر بدی نیستم... 

 نمی دونم چرا الان که دارم می نویسم مثه این احمقا اشک تو چشام جمع شده...می دونم که بعدا به خاطر این پستم پشیمون می شم...ولی می خوام که باشه...  

   دلم برای یکی از دوستام خیلی تنگ شده،ولی نمی دونم چرا فکر می کنم اگر بهش زنگ بزنم مزاحمش می شم... خوشش نمیاد...از این حرفا...!!!نمی دونم بر دارم زنگ بزنم بهش ، بگه چی کار داری؟ بگم هیچی همین جوری دلم برات تنگ شده بود...به نظرم خیلی احمقانه میاد... 

 یاد این آهنگ بخیر... با هم می شنیدیمش....  مال ماهان بهرام خانه...یاد ماه رمضون هم میفتم...دلم برای ماه رمضونم تنگ شده... 

  

حرفائی موند تو سینه که قلبمو سوزونده

گفتی پری از کینه یکی به من رسونده

عاشقتم هنوزم نمی کنم تلافی

برای اشتباهت قهرمن و تو کافی



شنیدم دوسم نداری پشت هم هی بد بیاری

تو شدی ازم فراری خیلی وقته منو تنها می زاری

سر هر قول و قراری بهونه برام می آری

آخر چشم انتظاری خیلی سخته بگی حرفی نداری



تو بی من من بی تو روزا به کندی میگذره

چی میشه که پیشه کسی باشی عاشقتره

یک نگاه شد گناه این اشتباه آخره

قصمون بسر رسید با یه دنیا خاطره

حالا تنهای تنهام توی این دنیا

من که موندم پای تو  


ولی تو رفتی چرا چرا چرا
 

  شنیدم دوسم نداری پشت هم هی بد بیاری

تو شدی ازم فراری خیلی وقته منو تنها می زاری

سر هر قول و قراری بهونه برام می آری

آخر چشم انتظاری خیلی سخته بگی حرفی نداری

  

 

 

پ.ن:هشتم هم تولد من و ساقی بود....داداشی...بازم تولد مبارک..هر چند ار بس تبریک گفتم بهت پاکت لازم شدم جون مولی...! ! !